سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 5454

  بازدید امروز : 2

  بازدید دیروز : 6

اشعار من

 
[ و در گفتار دیگرى که از این مقوله است فرمود : ] از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نمى‏دارد ، چنین کسى خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده ، و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد ، چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته ، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیارد ، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته ، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و دل و زبان ، چنین کس مرده‏اى است میان زندگان ، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهى از منکر ، چون دمیدنى است به دریاى پر موج پهناور . و همانا امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: فاطمه حسینی ::: شنبه 97/2/29::: ساعت 11:33 عصر

شده آیا که کسی حال تو را درک کند

بدهد دل به دلت،غصّه تو را ترک کند

 

که به فکرت بزند راهِ دلت چاک کنی

به کنارش همه احوالِ بَدت،خاک کنی

 

سر و جانت بدهی اینهمه متروک شود

که جهانت به امیدش زِ ازل کوک شود

 

بنشینی به کنارش غزلی گوش کنی

نفسش را شنوی باز فراموش کنی

 

که فراموش کنی قاعده را باخته ای

قول سنگین دلت را به که انداخته ای

 

که فراموش کنی باز فراموش کنی

دل رنجور خودت،وعده به آغوش کنی

 

به همین بنده و عاشق شدنت شاد شوی

و فقط گاه ، به زندانِ دل ، آزاد شوی

 

بگریزی و بخواهی که دگر بار رسد

و تو را باز به حکمی ابدی، کار رسد

 

بشوی غرق در این گوشه که سرمست رسید

که ندانی که چه شد عشق به بن بست رسید

 

بشوی خیره و حیران که چرا سرد بشد

گل شاداب محبت، به شبی زرد بشد

 

بدهی سربه گریبان و ندانی چه کنی

که بدون نظرش رو به جهانی چه کنی

 

و به تدریج که با هر سخنی میشنوی

که چه دلسرد به آغوش خودت باز رَوی

 

تو فقط یاد بگیری پس از این خر نشوی

به دوتا عاشقتم ، قصّه ی از بَر نشوی

 

فاطمه حسینی


 
<      1   2      
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

درباره خودم

 

حضور و غیاب

 

بایگانی

 

اشتراک